biya digeee...SH






LOVE

 

 

مرا به آغوشت راه بده ، ميخواهم براي اولين بار ببوسمت ،  بيا چشمانمان را

ببنديم ،  ميخواهم وقتي لبهاي معصوممان به هم گره ميخورد و هر دو از فرط

لذت در اغوش يكد يگر نفس نفس ميزنيم ،  از لذت متناهي جسممان ، وجود

نامتناهي خداوند را با چشماني بسته تصوركنيم ،  چشمانت را باز كن!؟

نه!..نه..!، لبهايمان از گرمي شهوت خشك شده اما گونه هايمان از اشك

خيس ، ما ساعتهاست كه در آغوش يكد يگر ميگرييم .  اي تنها هم آغوش

من ،  بيا كه احساسم را برايت دست نخورده نگاه داشته ام و جسمم را به

 لذت بوسه اي نفروخته ام ، بيا كه ميخواهم وقتي دستانت را به روی

 احساسم ميگذاری ،از فرط لذت ، قطره هاي اشك بر گونه هايت بدرخشد ،

 ميخواهم با اشكهايت بر تمام احساسم بوسه زنی ، ميخواهم اشكهايت

تمام روحم را خيس كنند ، بيا كه  . . .  

دوست دارم....

زيباتر از اين نميشد که کلامي به کلامم بيافزايي و عشق را در بن بست خيالم جستجو کني من وتو گم شده ي يک شهريم با هزاران احساس تو بدنبال دلت مي گردي که روياي خيالت را به حقيقت برساني که بدان سو به معراج رسي که عشق را سجده کني ولي من به دنبال نياز مي گردم که هرصبح و شام در برويم با مهرباني بگشايد که هرآندم مرابيند با تبسم نگاهش به بلنداي شکوهش به ترنم نيازش به ...................

 

 

به زيباترين کلامش به خدا نزديک شوم که صدايم را به اوج افلاک برسانم که وقتي لب بر شکايت وا کنم با نگاهش به سکوت عشق را سجده کنم من وتو ناخوانده مهمان شهر دليم که سکوت تنها کلام عاشقانه ماست و هنوز بدور از يک نگاه . ...........



نوشته شده در یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:49 توسط D&SH| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت


<

بابک جهانبخش - دوست دارم